گالری گلستان
  • نمایشگاه اکنون در آنلاین
  • نوشته ها و مصاحبه ها
  • برگزاری نمایشگاه
  • نمایشگاه ها
  • اکنون در گالری
  • آینده
  • گذشته
  • اکنون در آنلاین
  • navigation seperator
  • جستجو و سفارش اثر
  • فهرست هنرمندان
  • درباره ما
  • تماس
ENGLISH
دل‌نوشته ليلى گلستان در سوگ عباس كيارستمى

خبر را يازده شب مي‌شنوی و تا صبح دراز به دراز سقف را نگاه می‌كنی. بي‌پلك زدن. بی‌قطره‌ای اشك. هنوز آفتاب نزده كه بلبل سر ساعت چهار آوازش را سر مي‌دهد و با شنيدن چهچهه بلبل كه خوش می‌خواند، اشك‌ها سرازير می‌شوند و بند نمی‌آيند. بعد نوبت طوطی‌ها است كه دسته دسته بيايند روی درخت‌های كاج حياط بنشينند و جيغ بزنند. حالا كلاغ‌ها آمده‌اند و سر و صدای‌شان اذيتت می‌كند. بلند می‌شوی و می‌روی تا قهوه‌ای درست كنی. از پشت پنجره آسمان آبی آبی است. كار داری و می‌زنی بيرون. بعد وقت ناهار می‌شود. بعد روزنامه‌ها را نگاه می‌كنی. عصر می‌شود. شب می‌شود و باز صبح می‌شود. باز چهچهه بلبل و جيغ طوطی‌ها و سر و صدای كلاغ‌ها و باز و باز و باز و همان و همان. و در تمام اين مدت داری فكر می‌كنی كه دوستت ديگر نفس نمی‌كشد و در تمام اين مدت كه بلبل و طوطيان سر و صدا می‌كرده‌اند، او در سردخانه‌ای در غربت آرام گرفته است. آرام؟ نه. او هرگز آرام و قرار نداشت، هميشه پر بود از اضطراب و تشويش. هميشه نگران بود. در مهمانی‌ها هميشه سر صندلی می‌نشست و تكيه نمی‌داد. در تمام طول مهمانی كليد ماشينش را در دست می‌چرخاند و مدام ساعتش را نگاه می‌كرد. يك بار كليد و ساعتش را گرفتم و گذاشتم در گنجه. با بهت نگاهم كرد و زد به خنده و گفت واقعاَ دست خودم نيست. حالا فكر می‌كنی آرام گرفته؟ ديگر مضطرب نيست؟ حالا كه پوست و استخوان شده بود؟ حالا كه به‌شدت از اوضاع نابسامان درمانش عصبانی بود، آرام گرفته؟ در آی‌سی‌يو چشمانش را كمی باز كرد و گفت من كجا هستم. گفتم بيمارستان. همانطور كه نگاهش می‌كردم نگاهم رفت به سال‌های ٤٩- ٤٨. فستيوال فيلم كانون پرورش فكری. از طرف تلويزيون ملی داور شده بودم و جايزه مخصوص تلويزيون را به فيلم «نان و كوچه» داديم. كارگردان جوانی سبزه‌رو و خجول بود به اسم عباس كيارستمی. نمی‌شناختيمش. بعدها گفت دستت خوب بود! همين دو سه ماه پيش بود كه از او درخواست كردم يك عكس از مجموعه «درها»يش را برايم انتخاب كند تا روی جلد چاپ جديد كتاب «گزارش يك مرگ» بگذارم. فوراَ شصت عدد عكس برايم فرستاد تا خودم انتخاب كنم. چند روز بعد در بيمارستان گفت جلد كتاب چه شد؟ و بار ديگر كه به ديدارش رفتم كتاب را برايش بردم. گفت همانی را انتخاب كردی كه من فكر می‌كردم. جلد خوبی شده. گفتم چاپ اول در عرض يك هفته تمام شد، دستت خوب بود. لبخند زد. يك ماه بعد از مرگ برادرم، كاوه مادرم از من پرسيد: ليلی كاری نمی‌شود كرد؟ حالا ما مانده‌ايم و روزهايی كه می‌گذرند. می‌گذرند بدون او. بدون اين دوست نازنين. حالا من از شما می‌پرسم: كاری نمی‌شود كرد؟

ليلى گلستان

دسته بندی
مصاحبه ها
نوشته های لیلی گلستان
نوشته های دیگران
عناوین
انصاف نيست
نامه سرگشاده به پروانه سلحشوري
آقاي روحاني تشريف داريد؟
روايت ليلي گلستان از اولين اكسپوي هنرهاي تجسمي تبريز
خواستم، شد.
ليلي گلستان اعلام كرد به چه كسي راي مي‌دهد
كافه نادري در دو قاب
درباره‌ي رفتن آقاي جنتي و باقي قضايا
نامه‌ي اعتراضي ليلي گلستان به رياست جمهور
دل‌نوشته ليلى گلستان در سوگ عباس كيارستمى
چرا هيچ كس شفاف نيست؟
عريضه‌اي نه‌چندان مطول، اندر باب قصه پرغصه كتب اربعه اين كمينه
صبور باشيد، صبوري همراه با لبخند
شواليه‌اي بدون‌نيزه و سپر هستم
الو، الو، اين جا تهران
اندر بابِ حكايتِ مترجمي كه منتظرِ هزاره‌ي بعدي است
سه قصه و ماركو گريگوريان
چهار اپيزود از صدها اپيزود يك زندگي
ماركز، ماركز عزيز!
خود زندگي بود

آدرس: دروس، خیابان شهید کماسایی، شماره 34

تلفن: 22541589

ایمیل: info@golestangallery.com

© 2014 Tanin.netAll rights reserved. No parts of this site maybe reproduced without our permission.
معرفی کتاب
ميرا
نویسنده: کريستوفر فرانک
ناشر: موسسه انتشارات اميرکبير

گلستان در رسانه ها
نقاشي هايي با عنصر خيال پردازي
گفت و گو با لیلی گلستان به بهانه نمایش آثار مسعود کیمیایی