عباس کیارستمی
یادتان هست لیلی گلستان پیش از این که گالری دار باشد، کتاب دار بود. همان روزها بود که عکس های مرا دید و پیشنهاد چاپ و تکثیر و نمایش آنها را داد بی آنکه گالری داشته باشه. به نظرم همین پیشنهاد را عینا به مشتریان کتابفروشی اش داد و به آنها هم توصیه کرد از این پس به جای خرید کتاب، مشتری آثار هنری اش باشند. هجده، نوزده سال پیش عکس های من برای اولین بار روی دیوار گالری گلستان بالا رفت و امروز که من برای خودم یک عکاس حرفه ای شده ام باید این را مدیون او بدانم و خوب و بد عکس هایم را به گردن او بیندازم.
کسانی که در گالری گلستان نمایشگاه داشته اند فکر می کنم با من هم عقیده باشند که داشتن نمایشگاه در این گالری یک تجربه استثنایی است. به خصوص پس از روزهای شلوغ افتتاح. وقتی گالری حال و هوای عادی خودش را پیدا می کند. گالری گلستان بازدید کننده یا مشتری عبوری کم دارد و این را باید مدیون موقعیت جغرافیایی این گالری دانست که این شانس را به شما می دهد که گاهی در خلوت و سکوت تماشاگر کارهای خودتان باشید و اگر آدم خوش طوری باشی از مصاحبت شیرین و دلپذیر صاحب گالری برخوردار شوی و از هر دری سخنی بگویی و بشنوی و به صدای لاینقطع آب گوش دهی که در خیابان یکطرفه لقمان ادهم از بالا به پایین در جریان است و این روزها شانس می خواهد یک هفته شنیدن صدایش و تماشای آن که لابه لای درختان چنار پیچ و تاب می خورد و گاهی دیدار کسانی که برای قدم زدن غروب از خانه خارج می شوند، به گالری سر می زنند نه برای اینکه کارهای شما را ببینند، برای حال و احوال با صاحب گالری که دیدارشان مغتنم است. من احمد محمود و سعیدی سیرجانی را برای اولین بار در این گالری ملاقات کردم که یادشان گرامی باد. با آرزوی طول عمر برای لیلی گلستان که کار طاقت فرسای گالری داری را با سر و کله زدن با این همه هنرمند جورواجور و این همه مقام مسوول و غیر مسوول، با پایمردی و تحمل از سر گذراند و عمر این گالری را به بیست سال رسانید. لیلی گلستان در کار گالری داری آداب و اصول خودش را دارد. سخت کوش و سخت گیر است و به معنای واقعی کلمه اصولی و حرفه ای عمل می کند. برای همین حضورش در دایره ی فرهنگ و هنر ما مغتنم است.
راهروان عشق را راه هزارساله باد.