خانم سلحشوری عزیز خبر را که در روزنامه خواندم بهت زده ماندم.
باورم نمی شد که انصراف دادهاید. باورم نمیشد زنی که این همه روشن میبیند و این همه درست میگوید و این همه دغدغه ی " بهتر" شدن وطن را دارد، تصمیم گرفته انصراف دهد.
خانم سلحشوری عزیز انصراف، رفتن، و غیبت چاره ی کار نیست.
ماندن و اعتراض کردن و گفتن و گفتن چاره است.
هرکس در هر منصبی که هست و در هر حیطه ای که هست باید بماند.
حضور معترضانه بهتر است تا غیاب اعتراض آمیز و از سر قهر.
ما همه مان ماندیم و جایمان را خالی نکردیم تا مبادا کس دیگری که توانایی و لیاقت کافی ندارد جایمان را بگیرد که می دانیم این چنین خواهد شد.
ما ماندیم تا باشیم، تا اعتراض کنیم، تا اگر بتوانیم به قدر سر سوزن وضع را "بهتر" کنیم.
حالا شما رفتید . حالا شما انصراف دادید . جای خالیتان را کسی پر خواهد کرد که نه لیاقت اش را دارد و نه توانایی اش را و نه اصلا برای "بهتر" شدن آمده است.
این بار هم میآمدید و حد اکثر به دلایل بسیار! رد صلاحیت میشدید (که احتمالش کم نبود). این درست تر بود.
خانم سلحشوری عزیز، اهمیت کارمن هیچ ربطی به اهمیت کار شما ندارد، فقط هدف مان یکی است: "بهتر" کردن وضع موجود حیطه ی کارمان.
و این حیطه ها را وقتی کنار هم بگذاریم می شود "ایران".
به من ایرادها گرفتهاند و اعتراضها کردهاند و بهتانها زدهاند که چرا در جشنوارهی تجسمی فجر شرکت میکنم! شرکت میکنم چون برای مخاطب احترام قایل هستم و نمیخواهم آثار بنجل وسخیف به خوردشان بدهند و سلیقه شان را از این که هست بد تر کنند.
میخواهم آثاری در خور لیاقت مردممان تحویل چشمهایشان بدهم . میخواهم بفهمانم که مردم را دست کم نگیرند. شرکت میکنم چون میدانم متولیان فعلی، ( روی " فعلی" تاکید می کنم )، هدف من را دارند. برای نگاه مردم احترام قایل اند ومیخواهند وضع را "بهتر" کنند.
حضورم را اعلام می کنم تا خار چشم آدمهایی باشم که کارشان و شغل شان فقط غر زدن و انگ بستن و بهتان زدن است ، خار چشم کسانی که " بد " مملکت را میخواهند و مدام ناله سر میدهند.
نه این که ندانم چه اتفاق هایی افتاده و دارد میافتد، نه این که ندانم نا بلدیها و فساد تا کجاها که نرفته، نه این که ندانم دنیایم چه دنیای خشن و بدی شده . چشم دارم و می بینم وبا همان خرده حس باقیمانده، با تمام پوست و گوشتم تمام این ها راحس میکنم و به شدت هم آزار میبینم، اما میمانم و جا خالی نمیدهم.
جایتان را خالی کردید. بد کردید. حضورتان بسیار مغتنم بود. من با جوانان بسیاری سر و کار دارم. در جمعی گفتم اگر بخواهید زن و مرد محبوب سال را انتخاب کنید به چه کسانی رای میدهید. از جمع پنجاه نفری سی و هشت نفر نام شما را بردند. و چهل نفر به مصطفی تاج زاده رای دادند. با این انصراف امید را از جوانان گرفتید.
همه مان میدانیم کار کردن در این ملک آسان نیست. همه مان میدانیم برای هر کار کوچکی پنجاه برابر انرژی لازم را مصرف میکنیم. همه مان میدانیم که مدام سد راهمان میشوند.همه مان میدانیم که حسود و حقیر در اطرافمان به وفور یافت میشود. و جهل و جهالت و جاهل از همه بیشتر.
اما می مانیم و پاس میداریم و میدانیم که می توانیم سر سوزن موثر باشیم و "بهتر" کنیم .
خانم سلحشوری عزیز جایتان خالی خواهد بود.
خانم سلحشوری عزیز بد کردید.
لیلی گلستان