سخنرانی لیلی گلستان هنگام دریافت نشان شوالیه نخل آکادمیک فرانسه
جناب آقایسفیر، از سخنان پرمحبت شما تشکر میکنم. امشب، از اینجا که ایستادهام به اطرافم نگاه میکنم و چهره دوستانم را میبینم؛ دوستانی که سالهای سال در کنارشان بودهام و هرکدام به شکلی، در لحظه مهمی، دست من را گرفتهاند و از شیبهای تند زندگی عبورم دادهاند. درست است که من را بهعنوان شوالیه مفتخر کردهاید، اما حقیقت این است که من یکشوالیه بدون نیزه و بدون سپر هستم و اگر عشق و همراهی دوستانی که امشب اینجا جمع شدهاند نبود، حتی شاید شبیه شوالیهای میبودم که پل ورلن به زیبایی از او سخن گفته: شوالیهای نقابدار که سواره میرود، خاموش و شاید هم شبیه شوالیه ایتالو کالوینو بودم: شوالیه ناموجود.
و چه خوب که اینهمه دوست قدیمی زیر یک سقف گردهم آمده باشند و در این مکان من از دوران نوجوانی با فرهنگ کشور شما آشنایی نزدیکی داشتهام و به گنجینه غنی ادبیات شما عشق ورزیدهام. افسانههای پرفرازونشیب الکساندر دوما، تیزبینی پرجسارت شارل بودلر، عصیان ملتهب رمبو و آثار کامو، میشو، پروست و البته رومن گاری که یکی از بهترین رمانهایش را «زندگی در پیشرو»، سالها پیش با عشق ترجمه کردم و تا به حال ٣٣چاپ از آن شده است. ادبیات فرانسه بخشی از وجود من است و اگر توانستهام تعدادی از این آثار را به زبان مادریام ترجمه کنم، این حرکت چیزی نبوده جز تلاش برای معرفی آن به مردم کشورم.
و اگر قلمی که با آن مینویسم و ترجمه میکنم بهسان نیزه یک شوالیه باشد، در دست دیگرم سپری دارم که چیزی نیست جز یک تابلوی نقاشی. من بالغ بر ربعقرن است که در این شهر بزرگ گالری هنری کوچکی را اداره میکنم. گردهمایی امشب موجب شد که نگاهی به گذشته بیندازم و برای اولینبار از خود بپرسم دقیقا چندافتتاحیه در این گالری برگزار کردهام؟ عددی که به آن رسیدم هم متعجبم کرد و هم خستهتر: هزارو٤٠افتتاحیه! ولی امشب، زیر سایه لطف شما و دوستانم و به واسطه نشانی که من را به آن مفتخر کردهاید، احساس میکنم وقتش رسیده تا این هزارو٤٠افتتاحیه، و آن ٤٠جلد کتابی که منتشر کردهام و ٣٤٠نوشتهای را که برای جراید نوشتهام، به کناری بنهم و برای چندلحظه، فقط چندلحظه کوتاه، خستگی درکنم.
* گزارش آیین اهدای شوالیه به لیلی گلستان را می توانید در روزنامه شرق شماره ۲۱۶۶ چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۳ بخوانید.