گالری گلستان
  • نمایشگاه اکنون در آنلاین 1
  • نمایشگاه اکنون در آنلاین 2
  • نوشته ها و مصاحبه ها
  • برگزاری نمایشگاه
  • نمایشگاه ها
  • اکنون در آنلاین 1
  • اکنون در آنلاین 2
  • آینده
  • گذشته
  • navigation seperator
  • جستجو و سفارش اثر
  • فهرست هنرمندان
  • درباره ما
  • تماس
ENGLISH
سه قصه و ماركو گريگوريان
ليلي گلستان
 
حدود سال‌هاي ۵۴ يا ۵۵ بود كه به يك روزنامه صبح تهران پيشنهاد يك‌سري مصاحبه با نقاشان را دادم كه پذيرفتند.
 
نمي‌دانم روزنامه بامداد بود يا آيندگان يا رستاخيز. يادم نمي‌آيد. خيلي از آن زمان گذشته است. خيلي.
فهرستي از هنرمندان مطرح و البته مورد علاقه‌ام تهيه كردم و مطابق نوع كار، پيشينه و خلق‌وخوي‌شان سوالاتي نوشتم و شروع كردم به مصاحبه كردن. اولين آنها ماركو گريگوريان بود. نقاشي رها و راحت كه دائم در حال ابداع كارهاي تازه بود. مجموعه‌دار هم بود. مجموعه قفل‌ها، اتوها، كليدها، رمل و اسطرلاب‌ها، كاشي‌ها و...
خانه‌اش در كوچه باريكي نزديك ميدان فردوسي بود. مصاحبه جالبي بود. سرزنده و با نشاط و رك و راست بود. روزي كه قرار بود مصاحبه چاپ شود صبح زود به روزنامه‌فروشي رفتم، روزنامه را خريدم و همان‌جا توي ماشينم آن را باز كردم و... آه از نهادم برآمد، به جاي عكس ماركو، عكس بزرگي از من را چاپ كرده بودند.
فورا به او زنگ زدم و خبر را دادم و عذرخواهي كردم. كلي خنديد و آرامم كرد اما مسوولان روزنامه را وادار كردم از او عذر بخواهند، كه باز هم كلي خنديد...
گذشت و گذشت تا چند ماه بعد. من در بخش امور فرهنگي و هنري موزه كار مي‌كردم. موزه‌اي كه هنوز افتتاح نشده بود. قرار بود نمايشگاهي در نيويورك از آثار نقاشي ايران برپا شود و قرار شد كار بزرگي از ماركو را به آنجا بفرستيم. يك بوم بزرگ با زمينه كاهگل شايد حدود سه متر در دو متر بود كه يك نان سنگك دو متري در ميانه آن چسبانده بود و گوشه تابلو هم يك گوشت‌كوب و يك ديزي گذاشته بود. يك كار كاملا مفهومي. در زمانه‌اي كه هنوز اين هنر آن چنان پا نگرفته بود. ماموران حراست امور هنري آمدند و كار را تحويل بسته‌بندها دادند و كار رفت نيويورك. بعد از حدود شش، هفت ماه، كار به ايران برگردانده شد. باز ماموران حراست آمدند كه كار را از شركت حمل‌ونقل تحويل بگيرند. من هم بايد مي‌بودم. كه بودم. جعبه را باز كردند و من درنهايت تعجب ديدم گوشت‌كوب و ديزي هست اما از نان سنگك دو متري خبري نيست. مات و متحير خيره شده بودم به تابلو و زبانم بند آمده بود. ماموران كه ماجرا را نمي‌دانستند گفتند تحويل بگيريم؟ زبانم بند آمده بود. نان نبود. آهسته نگاهم را به پايين جعبه آوردم و ديدم لبه قطور جعبه پر است از فضله موش؛ به قدر يك كيلو فضله موش.
خدايا... موش‌هاي آمريكايي در انبار نمايشگاه تمام نان دو متري را خورده بودند. جل‌الخالق. زدم به خنده و حالا نخند و كي بخند. قيافه ماموران حراست ديدني بود. گذشت و گذشت تا ساليان سال بعد. حدود سال‌هاي ۸۰ يا ۸۱ نمايشگاهي از آثار نقاشان ايراني به مديريت ژانت لازاريان در ايروان ارمنستان برپا مي‌شد به علاوه يك پرفورمنس توسط بيتا فياضي كه خيلي دوستش دارم. شنيدم ماركو هم همزمان در ايروان خواهد بود. بعد از مرگ دخترش او سرگردان بين نيويورك و ايروان بود.
با خود گفتم اين سفر يك مصاحبه ديگر مي‌طلبد. رفتم. رفتم به يك سفر سه روزه. دو روز را با ماركو گذراندم و ضبط صوت به دست هر جا كه رسيديم سر صحبت را باز كردم و با او حرف زدم.
كارهايش را نشانم داد و حرف زديم و حرف زديم. مصاحبه خوبي شد كه هنوز چاپ نشده. روز آخر به او گفتم فردا سفرم تمام مي‌شود و برمي‌گرديم. گفت مگر آمده بودي كه بروي، من تازه يك هم‌صحبت پيدا كرده‌ام.
من در اين حرف او يك حس مطلق تنهايي ديدم. يك حس بي‌كسي. و بغضم گرفت. حدود يك سال بعد ماركو در نتيجه ماجرايي، سكته كرد و تمام.
ماركو گريگوريان نقاش جسوري بود. از هر چه كه بود استفاده مي‌كرد و روي بومش مي‌چسباند. استفاده از گل و كاهگل را به گمانم او شروع كرد. نقاشي بود رها و آزاد. بدون هيچ قيد و بند متداول.
ابداع‌گر بود. جستجوگر بود. خوب ديده بود. ايران را خوب گشته بود و دنيا را حسابي ديده بود. و تمام اين ديده‌ها در كارهايش منعكس بود و به نظر من در آثار هيچ‌يك از نقاشان ما آنطور كه در آثار ماركو مشهود است، هويت ايراني به اين اندازه ديده نمي‌شود. هنوز قهقهه‌هايش در گوشم است. روحش شاد.
 
روزنامه فرهیختگان - شماره ۴۰۱ - سه شنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۹
دسته بندی
مصاحبه ها
نوشته های لیلی گلستان
نوشته های دیگران
عناوین
انصاف نيست
نامه سرگشاده به پروانه سلحشوري
آقاي روحاني تشريف داريد؟
روايت ليلي گلستان از اولين اكسپوي هنرهاي تجسمي تبريز
خواستم، شد.
ليلي گلستان اعلام كرد به چه كسي راي مي‌دهد
كافه نادري در دو قاب
درباره‌ي رفتن آقاي جنتي و باقي قضايا
نامه‌ي اعتراضي ليلي گلستان به رياست جمهور
دل‌نوشته ليلى گلستان در سوگ عباس كيارستمى
چرا هيچ كس شفاف نيست؟
عريضه‌اي نه‌چندان مطول، اندر باب قصه پرغصه كتب اربعه اين كمينه
صبور باشيد، صبوري همراه با لبخند
شواليه‌اي بدون‌نيزه و سپر هستم
الو، الو، اين جا تهران
اندر بابِ حكايتِ مترجمي كه منتظرِ هزاره‌ي بعدي است
سه قصه و ماركو گريگوريان
چهار اپيزود از صدها اپيزود يك زندگي
ماركز، ماركز عزيز!
خود زندگي بود

آدرس: دروس، خیابان شهید کماسایی، شماره 34

تلفن: 22541589

ایمیل: info@golestangallery.com

© 2014 Tanin.netAll rights reserved. No parts of this site maybe reproduced without our permission.
معرفی کتاب
قصه‌ي عجيب اسپرماتو
نویسنده: کزاويه آنتومارشي
ناشر: موسسه انتشارات اميرکبير

گلستان در رسانه ها
نقاشي هايي با عنصر خيال پردازي
گفت و گو با لیلی گلستان به بهانه نمایش آثار مسعود کیمیایی